
همچو چشمن خمارت مست و مخمور و خرابم نازنین
با تو من دریایی و بی تو چون حبابی روی آبم نازنین
با تو گیرد خانه تاریک دل ، نور و ضیائی ماه من
بی تو من ایام را در رنج و عذابم نازنین
با تو دنیا در نظر زیبنده و جنت المأوا شود
بی تو جنت ویرانه ای آید به خوابم نازنین
گر بخواهی کوه را از جا کنم خورشید را پایین کشم
گر نخواهی همچو آهو بچه ای ؛ آرام و خوابم نازنین
گر بیایی بر قُدُم و زیر پایت جان و تن قربان کنم
ور نیایی چاره ای نَبُود به درد بی حسابم نازنین
گوهر جان را نباشد ارزشی بر خاک راهت ای عزیز
رخستی ده تا فدا سازم خود و شعر و کتابم ای نارنین
عاشقتم نازنینم |